این نحله فکری از عرفان های نو ظهور است که با یک سری ادعاها ، کلاسهایی را هم جهت اموزش در نکات مختلف کشور دایر کرده اند (در اینترنت هم می توان پیدا کرد) و برای ایات قرانی معانی و تفسیر خودشان را ترجیح می دهند حال انکه در اسلام عرفان بدون فقه معنا ندارد و اگر شخصی فقه شناس و فقیه نباشد نمی تواند عارف باشد کما اینکه بدون اشنایی به مبانی فلسفه هم امکان حصول به این درجه بالا ممکن نیست از اینها هم بگذریم عرفان همان معرفت و شناخت حقیقی خالق عالم و نبی و رسول و وصی رسول است و با خواندن ورد و ذکر  و.. شخصی عارف نمی شود هر چند نمی گویم به مراحلی نمی رسد اما حقیقت ان است که عارف نمی شود چرا که در این صورت مرتازان هندی هم باید عارف باشند با اینکه عبارات (اعتقادات) انها با مدعیان عرفان حلقه و... تفاوت می کند . عرفان ان نیست که ادمی روی اتش راه برود و یا در هوا پرواز کند یا روی اب راه برود که تازه در این صورت می شود :

چو روی اب روی خسی و اگر بر هوا پری مگسی و اگر نسوزی اهنی و... اینها هیچ کدام نشانه حقانیت مکتبی نمی تواند باشد .

عرفان حقیقی از راه ترک محرمات و انجام واجبات اغاز می شود و ...

مختصری درباره اعتقادات عرفان حلقه از زبان یکی از پیروان این مکتب از این قرار است  این قرار است :

بی نام او

 

بیا تا شروع كنیم، در امتداد شب نشینیم و طلوع كنیم،

مهم نیست چگونه و چطور و چند، به یك تلنگر ساده بیا تا رجوع كنیم،

ببین كه خاك چگونه به سجده افتاده است،

چرا غرور و تفاخر، بیا تا ركوع كنیم.

 

دنیایی كه در آن زندگی می كنیم دنیا ی ابزار است

دو بعد برای دیدن و شناختن هستی وجود دارد:

بعد كیفی ( ابزار حقیقی )؛ پله عشق

بعد كمی ( ابزار مجازی )‌؛ پله عقل

و این دوبعد هرگز از هم جدا نیستند.

و آیا هر چیز از یك كیفیت حضور برخور دارند.

 

بر روی پله عشق، ما وجد و ذوق، حیرت ، تعجب،‌ سرور، ایثار و فداكاری و مهر و محبت هستی را تجربه می كنیم كه به آن پله بی ابزاری ( دنیای بی ابزاری ‌) می گوییم.

آیا از روی پله عقل می توان گفت كه یك نفر چند واحد دلسوز كارش و چند واحد عاشق شخصی  می باشد؟

  در پله عشق استدلال و كمیت كارساز نیست؛

 

پای استدلالیان، چوبین بود                      پای چوبین، سخت بی تمكین بود

 

استدلال زمانی كاربرد دارد كه روی پله عقل هستیم،

آیا در پله عشق، با پند و نصیحت، با علم و دانش می شود عاشق شد و یا بوسیله آنها می توان از عشقی دست كشید؟

و در پله عقل هم با عشقی صرف نمی شود یك سفینه را به روی كره ماه فرستاد.

 

دنیای كه می خواهد بعد كیفی هستی را مورد بررسی قرار دهد، دنیای دل (عشق ‌)‌ است و به اصطلاحی دیگر، دنیای عرفان ( شناخت ) است.

 

بعنوان مثال نمازی را كه می خوانیم؛

یك بعد كمی دارد « اِقراء صلاة »‌: كه در آن می گوییم دو  یا چهار ركعت نماز خوانده ایم و احكامی دارد كه شامل شرایط لباس و مكان و جهت و .... می باشد.

و بعد كیفی آن این است كه می گوییم: «‌اَقم الصلاة »؛

كه به معنای مقیم شدن، ساكن شدن، متصل شدن و پیوند شدن است.

 

پس هر پدیده ای از بعد دل و عشق جدا نمی باشد،

به بعد عشق؛‌ دنیای عشق ( دنیای عرفان ) ‌می گویند.

پس در اینجا یك سكه داریم كه دو رو دارد: كمیت و كیفیت.

و هرگز نمی توانیم كیفیت را از آن جدا نماییم و عرفان جز لاینفك زندگی می باشد و بدون آن كمیت معنایی ندارد. و كیفیت و كمیت لازم و ملزوم یكدیگرند.

علم و فلسفه و مذهب و عرفان در صدد این هستند كه از چهار زاویه به هستی نگاه كنند و هدفشان مشترك است و اگر فكری جهان شمول باشد، از هر زاویه ای به آن بنگریم، خارج از این مساله نمی باشد. و هیچ تناقضی بین آنها وجود ندارد و اینها چهار ستون یك عمارت هستند و انسان باید از هر چهار زاویه به هستی بنگرد و این موضوع یكی از مناظرمهم عرفان حلقه است.

 

جنگ هفتاد و دو ملت، همه راعذر بنه    چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند

 

و افراد در این عرصه، به عللی تك بعدی شده اند.

 

حال به توصیف عرفان حلقه و دلیل نامگذاری آن می پردازیم:

سر لوحه این عرفان: «‌ بسم الله الرحمن الرحیم » است كه همان اسم اعظم است؛

 

اسم اعظم پیش ما باشد قدیم                        یعنی بسم الله الرحمن الرحیم

 

بسم الله :

«‌ فاینما تولوا فثم وجه الله »‌؛ هركجا نگاه كنید، پرتوی از نور اوست و هر چیزی نامی دارد و هستی پرتوی از نامهای اوست و او خودش نامی ندارد و خداوند در جایگاه بی نامی قرار دارد، و از هر توصیفی كه نماییم، مبراست،  « سبحان الله عما یصفون ».

پس خداوند، خودش هیچ نامی ندارد. بلكه ما به تجلیات او نام می دهیم:

ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم               ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

 

رحمن:

مجموعه تسهیلات رحمت عام الهی است در جهت الیه راجعون.

 

رحیم:

تضمین حركت الیه راجعون است.

 

و رحمن؛ مجموعه حلقه های رحمانیت الهی است و متشكل از تعداد بسیار زیادی از حلقه هایی است برای كسانی كه می خواهند از این تسهیلات استفاده نموده و خودشان را از عالم كثرت به عالم وحدت بكشانند.

 

چون به جایی نرسد كس به توانایی خویش   الا تو چراغ رحمتش یاری پیش

 

و این مهم یك اصل است و این حلقه ها در اختیار انسان قرار دارد تا بتواند با استفاده از آنها مسیر كمال را طی نماید.

 

دام سخت است مگر یار شود لطف خدا   ورنه آدم نبرد صف به شیطان رجیم

 

آیا ما  صرفا با خواندن «‌اعتصموا بحبل الله »‌ و «‌اعوذ بالله » و ‌«فاذا قرائت القران فاستعیذ بالله »‌ به چیزی دسترسی پیدا كرده ایم و مساله كامل است؟

یك تعریف عرفان ، حركت از ظاهر به باطن است؛

و قرار بر این نبوده كه صرفا با گفتن این اذكار، به حلقه های «‌اعتصموا بحبل الله » ‌و « اعوذ بالله »‌ متصل شویم و به این موضوع آگاه شویم كه هر حلقه برای خودش تعریف و كاربردی خاص دارد. و برای عملی و كاربردی نمودن آنها می بایست از حلقه های رحمانیت الهی و با شرایط هر حلقه استفاده نمود؛

رحمانیت عام الهی برای همگان قابل استفاده می باشد: گناهكار و بی گناه، پاك و ناپاك فرقی نمی كند و این عمل مشروط بر هیچ عملی نیست و قرار بر این است كه ما در مسیر «‌من الظلمات الی النور » از كثرت ظلمت خودمان را نجات داده و به وحدت نور برسیم.

 

عشق یكسان ناز درویش و توانگر می كشد

این ترازو سنگ و گوهر را برابر می كشد 

 

بر من بهشت ار به طاعت بخشی      این مزد بود، لطف و عطای تو كجاست 

 

 و استفاده از حلقه های رحمانیت الهی منوط به پاك و بی گناه بودن نمی باشد و همگی امن چون گناهكار هستیم نیازمند رحمانیت عام الهی هستیم.

و در مورد استفاده از این حلقه ها نیازی به داشتن ایمان و اعتقاد و اشتیاق نیست و تنها شرط استفاده از آن شاهد بودن و بی طرف بودن و تسلیم بودن است؛

 

ز می بنوش و دل در شاهدی بند                   كه حسنش بسته زیور نباشد

 

تعریف عرفان و حركت از ظاهر به باطن بدین صورت است كه:

ما با چشم ظاهر بین متولد می شویم، یعنی چیزی جز گل و سنگ نمی بینیم؛

 

ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ    آن خانه پرستید كه خوبان طلبیدند

 

و چه زمانی چشم دلمان باز می شود تا بتوانیم به جای گل و سنگ پرتو نور او را ببینیم،

 

به  دریا   بنگرم   دریا   تو  بینم                به  صحرا بنگرم صحرا تو بینم

به هرجا بنگرم كوه و در و دشت              نشان  از  قامت   رعنا  تو  بینم

 

و كی قرار است كه چشم دلمان باز شود.

مسیر فعلی امان، مسیری است كه  از شرك متولد شده ایم و بدلیل اینكه چشم ظاهر بینمان اسیر شرك است باید خودمان را نجات دهیم؛

 

رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند

 

وبعد از مدتی به آنجا می رسیم كه چشم ظاهر بینمان به چشمی باطن بین تبدیل شده است. البته چشم باطن بین بمعنای خواندن درون افراد و نقض « ستار العیوب بودن » و.....     نمی باشد.

 

عرفان حلقه؛

هنر ضد ضربه شدن و اینكه زندگی اقیانوسی مواجی است؛

هرآن باید منتظر امواج سهمگینی باشیم، فردی كه درون زورقی نشسته باشد و بخواهد این اقیانوس را طی نماید قطعا با چند موج، زورقش تكه تكه می شود و به گوشه ای پرتاب می گردد و امكان دوام او وجود ندارد و این ضد ضربه شدن یعنی فرد خودش را به یك كشتی اقیانوس پیما برساند و در آن كشتی، دغدغه های خاطرش مثل سابق نمی باشد.

 

ما دو راه برای رسیدن به خدا داریم:

1- توان فردی كه شخص می خواهد با تكیه بر زور و قدرت خودش به این مهم دست یابد.

2- راه اتصال و پیوند با حلقه های رحمانیت پروردگار و در اینصورت منجر به حصول كیفیتهایی می شود كه مربوط به دنیای كیفیت ( عرفان ) است.

 

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود

خیال   بود  كه   این   كار   بی حواله   بود

 

پس لازمه این كار سعی و تلاش نیست، بلكه تسلیم در حلقه مربوطه است و ماحصل آن دست یافتنی است.

یكی دیگر از موارد این عرفان: ارتقای ظرفیت و استفاده از اختیار است.

 

حال به بحث در مورد نحوه و چگونگی این اتصال می پردازیم:

دو نوع اتصال داریم:

اتصال فردی: در این اتصال كه متضمن «‌ادعونی استجب لكم » است و فرد در این رابطه و از طریق « ایاك نستعین » مستقیم به او نگاه می كند و از او می خواهد كه در این رابطه پیوندی ایجاد می شود به این سادگی نبوده و لازمه اش اشتیاق بسیار زیادی می باشد و تا بگوییم خدا، جواب بله ای از از طرف او نمی شنویم. و شرط این اتصال دو امر مضطر شدن « امن یجیب المضطر » و مشتاق شدن به تنهایی و یا هردوی آنها در كنار یكدیگر می باشد و مضطر كسی است كه از تمام امكانات زمینی دل بریده و كوچكترین دلبستگی به آنها ندارد و به مقام تسلیم نایل شده است و در صورت جواب نگرفتن از سوی خدا ناامید می گردد.

 

اتصال جمعی:

در این اتصال حلقه ای وجود دارد كه به آن «‌ حبل الله  » كه به آن حلقه وحدت ‌می گوییم و در این حلقه سه عضو وجود دارد:

عضوی كه متصل كننده است،

عضوی كه متصل شونده است،

عضو سوم، هوشمندی حاكم بر جهان هستی ( شعور الهی )‌ است.

 

دو نوع روزی داریم:

روزی زمین و روزی آسمانی.

روزی زمینی تابع قانون «‌ لیس للانسان الا ما سعی » می باشد، و برای آن باید از قانون سعی و تلاش و از ما حركت و از او بركت، بدان دست یافت.

اما روزی آسمانی تابع قانون بازتاب است؛

ما باید مشتاق باشیم و در فاز مثبت قرار بگیریم و با متصل شدن مشمول این روزی آسمانی قرار بگیریم و دیگران را از این روزی سهیم نماییم.( انفاق )‌ و در عین واحد یك نفر می تواند هزاران نفر مشمول این روزی آسمانی قرار دهد. و این موضوع در این نوع عرفان كه یك عرفان عملی است قابل تجربه است و تكرار پذیر. و فیض الهی در اینصورت جاری می شود و كارهایی خارق العاده صورت می پذیرد.

 

تنها شرط استفاده از این حلقه شاهد بودن است و قانونی كه بر این حلقه ها برای ما حاكم است، قانون تسلیم است و احتیاج به سعی و تلاشی برای فهم این موضوع آسمانی و ماورایی نداریم؛

 

در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود      

زانكه آنجا جمله اعضا چشم می باید و گوش

 

در این حلقه دیگر علم و دانش و تخصص به دردمان نمی خورد؛

 

بشوی اوراق، اگر هم درس مایی               كه درس عشق در دفتر نباشد

 

و اگر مسایل زمینی را وارد این حلقه نماییم، در كارمان اخلال ایجاد می شود، و مساله تسلیم و اسلام و مسلمان به این معناست كه در پیشگاه او جای دم زدن و گفت و شنود نیست.

 

در عرفان عملی استفاده های زیادی از حلقه های جمعی می شود و تسهیلاتی در هر حلقه موجود است كه در اختیار مان قرار می گیرد.

 

این عرفان صالح شدن و حركت به سمت صالح شدن و «‌ ‌عملوا صالحات »‌ را دنبال می كند و صالح كسی است كه در صلح نسبت به خدا، هستی ، خود و دیگران قرار دارد. و این مستلزم این است كه تضاد خودمان را با خدا ( بر سر عدالتش، حكمتش و... از طریق ادراك حل نماییم، زیرا همه چیز در هستی قانونمند است. )‌ و هنگامیكه هستی و دیگران مورد بررسی قرار دهیم، می  بینیم كه بخش قدرتمندی از تضاد ، وجودمان را فراگرفته است.

 

زبان انسان، زبان تشعشعات است.

تضاد؛ سم است و از خود تشعشعات منفی در مغزمان ایجاد می كند كه بحثی است علمی.

در عرفان كیهانی راه صلح با خدا بسیار آسان است و انسان با یك سری از ادراكات و مباحثات به صلح با خدا می رسد كه آسانترین آن بخشی است كه انسان می تواند به صلح با آن برسد. صلح با هستی در مرحله بعد قرار دارد و چون جهان هستی كتاب آشكار الهی است و در این كتاب نوشته ها و دستورالعملهایی وجود دارد كه كاملا با عملكردمان مغایرت دارد و ما را در تضاد همیشگی با آیات آشكار الهی ( كتاب معین ) قرار می دهد. 

در مرحله ای این تضاد هم قابل حل است. تضاد با خود و صلح با خود در مرحله سوم قابل كسب است.

 

اما تضاد با دیگران به سادگی قابل دسترسی نیست و خوان اصلی در عرفان حلقه، رفع تضاد و رسیدن صلح با دیگران است. و اگر در خدا فنا شویم؛ گفته می شود كه تا به حال خودت را نجات دادی وگلیم خودت را بیرون كشیده ای و حالا تكلیف دیگران چه می شود و برگرد و برو با دیگران به بالا بیا.

 

مساله دیگر در این خصوص، بحث عبادت عملی است؛

این عبادت برای این است كه: دو نوع عبادت داریم: عبادت نظری و عبادت عملی. كه عبادت را با رفاقت مقایسه می كنیم و دو نوع رفاقت نیز داریم: نظری و عملی.

رفاقت نظری مبتنی بر زبان بازی و حرف است: مخلصیم، كوچیكتون هستیم، خاك زیر پایتانیم و ... و به محض اینكه طرف كمی ناراحتمان نماید، ورق برمی گردد.

اگر به واقع اینگونه است، پس مشكل بشر بر سر چیست و این همه اختلاف و تضاد برای چیست؟ و رفاقت عملی؛ یعنی وقتی كسی گرفتار است، شریك گرفتاریش باشیم و بدنبال بهانه نباشیم. و زمانی به روی رفیقمان حساب می كنیم كه به اثبات این موضوع برسیم كه وی در عمل رفیقمان است ، نه در حرف.

 

ملاك عالم بالا برای رفاقت عملی امان چه می باشد و آیا آن عالم احتیاجی به تسبیح و ... از ما دارد؟

زمانی است كه « ‌حی علی خیر العمل »‌، و این معنای عبادت عملی است و خیلی از ما از مدار خارجیم و خود از آن غافلیم.

 

برای رفیق عمل شدن چه باید كرد؟ او كه خودش بی نیاز است؛

ما باید در خدمت تجلیات و مخلوقاتش باشیم و در دنیای عرفان:

عبادت به جز خدمت خلق نیست و «‌ من لم یشكر المخلوق لم یشكر الخالق »‌ و این بخش است كه رابطه ما را با خداوند تضمین می كند.

 

در این بحث، نجات فردی اهمیتی ندارد و مبحث مهم؛ نجات جمعی است و برای این مهم می توان با آگاهی از حلقه ها از آن استفاده نمود.

 

هر پدیده ای دو بخش دارد:

بخش واقعیت: اگر صرفا واقع بین باشیم، صرفا به علم و دانش دست می یابیم و فقط در زمینه ای خاص متخصص می شویم.

بخش حقیقت: به فهم این موضوع می رسیم كه ما اصلا مجاز هستیم و بعدی حقیقی نداریم .

 

در این عرفان ( حلقه )‌ از واژه ای بنام «‌ رند » ‌استفاده می كنیم و آن شخصی است كه نه واقعیت را فدای حقیقت می كند و نه بالعكس آنرا. و در واقعیت بدنبال حقیقت می گردد و بالعكس.

و اگر فرد رند نباشد و خارج از ورطه آزمایش به جست و جوی چیزی بپردازد، راه را به غلط طی نموده است.

و در عرفان حلقه به فهم این موضوع كه از كجا آمده ای و چرا آمده ای و برای چه آمده ای پاسخ داده می شود.

در این عرفان؛ بعد شناخت كیفی هستی و وجود مد نظر قرار می گیرد و تئوری جهان تك ساختاری ارایه می گردد و فلسفه وجود و راه تعریف می گردد.

 

و در بحث پیرامون هر مساله،  بعد كمی و كیفی آن مورد بررسی قرار می دهیم، اگر می گوییم اخلاق؛ باید گفته شود: اخلاق در پله عقل كه شامل تزكیه رفتاری است و در پله عشق و كیفیت نمی توانیم پند و نصیحت داشته باشیم و باید به ادراك و اشراق در مورد تن واحده هستی برسیم و بدانیم كه هركس جزء تن واحد ما می باشد و در این پله، شخص به درك جمال یار و درك « انا الحق » و درك هدفمندی هستی و درك حضور و ... نایل می شویم. و با درك این موارد می فهمیم كه چرا نباید دروغ بگوییم، غیبت كنیم، ظلم نماییم و ...

و تا این مرحله حادث نگردد، حرفهایمان ، اشكالی روی كاغذ و گفته هایمان اصواتی بیش نیستند و می دانیم كه انسان از روی پند و نصیحت درسی نگرفته است، مگر كسانیكه به درك نایل شده اند.