علمي براي زير و رو كردن بعضيها!

معرفي علم رجال حدیث
نقل روايات دينى و تاريخى همراه با سندهای آنان به مسلمانان اختصاص داشته و منابع دينى و تاريخى ساير اديان و ملل فاقد چنين امتيازى است. به نظر مىرسد توصيههاى پىدرپى پيشوايان دينى به آوردن سند در كنار متن روايتها، زمينهساز اين امر بوده است.
رجال دانشي است كه به معرفي راويان و صفاتي كه در پذيرش، يا عدم پذيرش راويان و كلامشان نقش دارد ـ نظير ايمان و عدالت ـ مي پردازد و از چگونگي و راهكارها و ملاكهاي تأييد و يا رد [توثيق و جرح] راويان و نيز راههاي رفع تعارض ميان جرح و تعديل سخن به ميان مي آورد.
مي دانيم كه احاديث معصومين –عليهم السلام- همراه با سند به دست ما رسيده است. مقصود از سند سلسلهاي از راويان است كه به ترتيب دورههاي تاريخي هر يك از آنان آن كلام از معصوم را براي ديگري نقل كرده است. به عنوان مثال در كتاب كافي به چنين روايتي بر مي خوريم:
محمد بن يحيي، عن محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن اسماعيل، عن عليّ بن النعمان، عن ابن مسكان، عن ابي بصير، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال لي: يا أبا محمد ! انّ الله عزّ و جلّ لم يعط الانبياء شيئاً إلا و قد اعطاه محمّداً صلي الله عليه و آله.
اي ابابصير خداوند عزوجل به پيامبران چيزي نداد مگر آن كه آن را به محمد صلي الله عليه و آله ارزاني داشت. (2)
در اين روايت كه مربوط به كتاب حجت و از جمله روايات مربوط به عقائد است، نام شش راوي برده شده كه به ترتيب روايت مزبور را از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند. اين شش تن عبارتند از: محمد بن يحيي، محمد بن عبدالجبار، محمّد بن اسماعيل، عليّ بن نعمان، ابن مسكان، ابوبصير. پيداست كه مرحوم كليني (م 329 ) از محدثان سده چهارم، تا عصر امام صادق عليه السلام ـ يعني سالهاي 114 تا 148 هجري (3) بيش از 150 فاصله داشته است.
بنابر اين قطعاً او اين روايت را از طريق راويان پيش از خود شنيده، يا به يكي از طرق ديگر، دريافت كرده و براي ما نقل نموده است.
اگر او نام اين راويان و سلسله سند را ذكر نمي كرد، ما راه تحقيق مناسبي براي دستيابي به اطميناني آرام بخش كه صدور روايت از امام عليه السلام را اثبات كند، نداشتيم، مگر آن كه با خود مي گفتيم كه كليني از محدثان بزرگ و محتاط است و لابد خود از راويان پيشين شنيده كه براي ما نقل كرده است.
افزون بر آن كه اين انديشه ما را به اطمينان كافي نمي رساند، محذور ديگري در برداشت و آن اين كه شايد او در قضاوت درباره عدالت، وثاقت و ايمان راويان دچار اشتباه شده باشد. ذكر نام راويان و سلسله سند، اين امكان را براي ما فراهم مي سازد كه از منظر اجتهادي و مباني نظري خود شرائط راويان را مورد بررسي قرار دهيم.
حال مي خواهيم بدانيم، اولاً: اين شش راوي چه كساني هستند ؟ و در چه عصري مي زيسته و با چه كساني معاصر بوده اند؟ آيا در حوزه عقيده به امامت ائمه -عليهم السلام- اعتقاد داشتهاند؟ آيا در حوزه اخلاق انسانهاي عادل، يا حداقل راستگو بودهاند؟ تمام اينها پرسش هايي است كه ما براي دستيابي به صحت روايت به پاسخ آنها نيازمنديم.
از سوي ديگر بيش از سيزده سده ميان ما و آنها فاصله شده، چگونه مي توانيم به اين پاسخها دست يابيم. اينجاست كه علم رجال به كمك ما مي شتابد و ضمن معرفي هويت راويان، به ما مي گويد كه اين راوي آيا جزء اماميه است يا نه؟ آيا عادل است يا نه؟ آيا موثق است يا نه؟ از اين رو علم رجال به منزله فرهنگ لغتي مي ماند كه واژههاي دشوار و ناشناخته متون را براي ما معرفي كرده و مبيّن مي سازد. اين بخش از وظيفه علم رجال بر عهده كتب و منابع رجالي گذاشته شده است.
اما پاره اي از مشكلات است كه صرفاً با مراجعه به اين منابع حل نمي شود و مي بايست مباني آن قبلاً تبيين گردد. برخي از اين مشكلات بدين شرح است: رجاليون براي تعديل، توثيق، يا جرح راويان از چه الفاظي استفاده ميكنند؟ بر چه مبنايي ميتوان به توثيق راويان راه يافت؟ آيا نصّ امام معصوم لازم است؟ آيا جزء اصحاب اجماع بودن براي وثاقت كافي است؟ در مواردي كه ميان ديدگاه هاي رجاليون تضاد وجود داشته باشد و اصطلاحاً در تعارض ميان جرح و تعديل چه بايد كرد؟ منابع رجالي شيعه و اهل سنت كدام است و چه تفاوتهايي ميان آنها وجود دارد؟
علم رجال به اين پرسشها نيز پاسخ ميدهد. پس بخشي از مباحث علم رجال صرفاً نظري و بخش ديگر ميداني و كاربردي است. بخش ميداني و كاربردي را ميبايست با مراجعه مستقيم به منابع رجالي دنبال كرد، و آنچه معمولاً در كتابهاي علم رجال طرح ميشود، بخش نخست؛ يعني مباحث نظري آن است.
1- وثاقت در لغت به معناي استواري و در اصطلاح اين علم به معناي مورد اعتماد و اطمينان بودن است.
2- كافي ج 1 ص 327.
3- امام صادق - عليه السلام - در سال 114 هجري پس از شهادت امام باقر - عليه السلام - به امامت رسيد و در سال 148 هجري به شهادت رسيد.
ر.ك: علي نصيري - آشنايي با علوم حديث، ص 205