بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزى جوانى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و با كمال گستاخى گفت : اى پیامبر خدا آیا به من اجازه مى دهى زنا كنم ؟

با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه كنار به او اعتراض كردند، ولى پیامبر با كمال ملایمت و اخلاق نیك به جوان فرمود:

نزدیك بیا، جوان نزدیك آمد و در كنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نشست . پیامبر از او پرسید: آیا دوست دارى كسى با مادر تو چنین كند؟ گفت : نه فدایت شوم .

فرمود: همینطور مردم راضى نیستند با مادرشان چنین شود.

 بگو ببینم آیا دوست دارى با دختر تو چنین كنند؟ گفت : نه فدایت شوم . فرمود: همینطور مردم درباره دخترانشان راضى نیستند 

بگو ببینم آیا براى خواهرت مى پسندى ؟

جوان مجددا انكار كرد و از سوال خود پشیمان شد

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا كرد و فرمود: خدایا قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش و دامن او را از آلودگى بى عفتى حفظ كن

---------------------------------

موفق ودرپناه حق باشید

منبع:

یكصد موضوع و داستان

نویسنده : سید على اكبر صداقت